English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6502 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross wires U سیمهای متقاطع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wires U وایر
wires U چاپگر Matrix-dot
wires U روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires U کامپیوتر به همراه برنامه نوشته در سخت افزار که قابل تغییر نیست
wires U هادی فلزی نازک
wires U نصب سیم بندی
wires U خط اغاز یا پایان مسابقه
wires U تلگراف کردن تلگراف زدن
wires U سیم
wires U مفتول
wires U سیم تلگراف سیم کشی کردن
wires U مخابره کردن
wires U سیم کشی کردن
wires U ارتباط باسیم
high wires U سیم بندبازی
hot-wires U سیم فاز
hot-wires U سیم مثبت
to pull the wires U سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
overhouse wires U سیم هایی که بر بام خانه نصب شده باشد نه بر روی تیر
to pull the wires U گربه رقصانی کردن
to pull the wires U تحریکات کردن
live wires U سیم برقدار
live wires U سیم زنده
live wires U آدم پر حرارت و با پشتکار
overhead wires U کابلهایبالایی
incidence wires U وایرهای موربی در صفحه پایههای بین بال درهواپیماهای دو باله
landing wires U سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
hot-wires U رشته حرارتی
hot-wires U فیلامان
hot-wires U سیم حاوی الکتریسیته
anchor wires U سیمهایکشیده
There is a fault in the electrical wires . U سیمهای برق عیب کرده است
cross way=cross road U چهارراه
cross (something) out <idiom> U حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U پیوندزدن کج خلقی کردن
cross U دورگه کردن
cross U روبروشدن قطع کردن
cross U مصادف شدن با
cross U عبوردادن
cross U گذشتن
cross U قلم کشیدن بروی
cross U نادرستی
cross U تقلب
cross U اختلاف مرافعه
cross U دورگه
cross U حدوسط ممزوج
cross U تقاطع
cross U عبور کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
on the cross U بطوراریب
cross U علامت ضربدر در نقشه کشی
cross U قطع کردن متقاطع کردن
cross U پیوندی
cross U عرضی
cross U متقاطع
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U سانتر کردن
cross U حرکت سمتی
cross U علامت ضربدر یاباضافه
cross U چلیپا
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tell U خبر دادن
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
st.g's cross U چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross over U همگذری
cross out U قلم زدن
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross U خاج
cross U صلیب
cross over U درو از عقب
cross U خط بطلان کشیدن بر
cross section U نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section U سطح مقطع موثر
cross stroke U فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross section U سطح مقطع
cross section U نیمرخ عرضی
cross section U برش عرضی
cross road U تقاطع جاده
cross road U محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross legged U چهار زانو
cross roads U تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads U همبر راست گوشه
cross roll U نورد عرضی
cross section U مقطع عرضی
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section U مقطع
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
cross legged U پا روی پا انداخته
cross section U رویه برش
cross-brace U بادبند چپ و راست
cross-bond U آجرچینی فلمنگی
cross servicing U خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross-beam U تیر افقی
cross-banded U [روکشی با تارهای عمود]
cross-aisle U [گوشواره عرضی کلیسا]
cross section U سطح مقطع عرضی
cross slide U کشوی لغزنده عرضی
cross stay U تقویت صلیبی
Celtic cross U [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross level U تراز کردن
cross piece U تیر عرضی
cross plane U رنده کردن
cross pointing U ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination U گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products U حاصلضرب ضربدری
cross purpose U قصد مغایر
cross peaks U پیکهای چلیپایی
cross over point U نقطه الحاق مسیرها
cross magnetizing U میدان مغناطیسی متقابل
cross member U عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation U مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile U شیر یا خط
cross over point U نقطه همگذری
cross loading U سر شکن کردن بارها
cross linking U اتصال عرضی
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross purpose U قصد متقابل
cross loading U تقسیم بارهای هواپیما
cross level U حباب تراز افقی
cross level U ترازعرضی تراز چرخ
cross level U افقی کردن
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross-gable U [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-church U کلیسای صلیبی
cross-doomed U کلیسای گنبددار
cross road U چهارراه
cross-rib U دنده ی قوس
cross-rail U اسکلت چوبی
cross line U بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross over point U نقطه تقاطع مسیر رژه
cross question U استنطاق
cross question U بازجویی
cross line U تار مو
cross-quarter U [آرایش گل چهار برگی]
cross question U سئوال بطریق استنطاق
cross reaction U سطح مقطع
cross loading U مخلوط کردن بارها
cross stitches U کوکضربدری
criss-cross U پایی
victoria cross U صلیب ویکتوریا
trolley cross over U صلیب ترن برقی
She is cross eyed. U چپ چشم است ( لوچ )
to cross the arms U دست بسینه گذاشتن
to cross the styx U مردن
swinging cross U کوته مداری وزشی
southern cross U چلیپا
southern cross U صلیب جنوبی
southern cross U crux
soiuthern cross U چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
soiuthern cross U صلیب جنوب
sign of the cross U علامت صلیب
To cross out . To strike off. U خط زدن
roman cross U حرکت صلیبی
pectoral cross U صلیب سینه
criss-cross U همبر
criss-cross U امضای اشخاص بیسواد
cross-Channel U عبور
cross-Channel U برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross rail U نردهمیانی
cross handle U ضامنضربدری
cross-purposes U عدم تفاهم
criss-cross U به طور ضربدر
criss-cross U یکوری
criss-cross U کج
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross U دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross U همبر کردن
criss-cross U چلیپایی کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-cross U برخورد
criss-cross U سوتفاهم
criss-cross U سردرگمی
criss-cross U طرحچلیپایی
pectoral cross U چلیپایی روی سینه
at cross purposes <idiom> U راه خطا واشتباه
olympic cross U صلیب المپیک
cross wall U دیوار پلهای عرضی
cross wall U دیوار همبر
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault U طاق چهاربخش
cross validation U وارسی اعتبار
cross tree U رابط عرضی دکلها
cross traverse U تراورس عرضی
cross trail U جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail U جاده عرضی
cross tip U پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust U تراست ناخالص
cross talk U تداخل صدا
cross talk U تداخل صحبت
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk U القاء
cross talk U تداخل صداها در تلفن
cross swords U دست و پنجه نرم کردن
cross weight U وزن ناخالص
cross wind U باد جانبی
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
Recent search history Forum search
0cross-border synergies
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com